top of page

«آرامش فكری در يک دنيای بی ثبات»

 

«یافتن آرامش درونی: در مواقع بی ثباتی، چگونه می توانید به جای اینكه دچار اضطراب و نگرانی شوید آرامش بیابید؟»

 

   مهم نیست كه در دنیای اطراف ما و یا در زندگی شخصی ما چه می گذرد، آیا مكانی وجود دارد كه بتوانیم در آن به پایداری و ثبات دست یابیم؟ آیا می توانیم علی رغم شرایط موجود در زندگی و دنیای اطراف مان با امیدواری به آینده نگاه كنیم؟

این روزها بسیاری از دانشجویان به ارزش خداوند به عنوان یگانه ثبات واقعی در زندگی خود پی برده اند. دنیای اطراف ما دائم در حال تغییر است اما خداوند هرگز تغییر نمی كند. خداوند استوار و قابل اطمینان است. خدا می فرماید:

«آیا غیر از من خدایی هست؟»

   «آیا خدای توانای دیگری وجود دارد که من درباره‌اش نشنیده باشم؟»

(اشعیا ۴۴ : ۸)

 

   در آیه دیگری می خوانیم:

«من خداوند تغییرناپذیر هستم.»

(ملاكی ۳ : ۶)

 

   خداوند همیشه حضور دارد. شما می توانید روی او حساب كنید. كلام خدا می فرماید:

«عیسی مسیح، امروز همان است که دیروز بوده و تا ابد هم خواهد بود.»

(عبرانیان ۱۳ : ۸)

   خداوند از طریق آرامش فكری و قلبی كه به ما می دهد حضور خود را به ما می نمایاند.

 

   «آیا آرامش درونی امكان دارد؟»

   شخصی بنام هدر كه این اواخر از دانشگاه استانفورد فارغ التحصیل شده است این گونه بیان می كند:

   «داشتن یک رابطه واقعی با خداوند تجربه ای زیبا و حیرت آور است. یک هم صحبتی و دوستی با خالق هستی كه من حاضر نیستم این هم صحبتی را با تمامی دنیا عوض كنم. نزدیکی و محبت عمیقی از جانب خداوند احساس می كنم و امیدوارم كه بتوانم در این ارتباط به سهم خودم به درستی عمل نمایم.»

   دانشجویی بنام استیو سایر كه یك بیمار هموفیلی است هنگامی كه متوجه شد بر اثر تزریق خون آلوده به بیماری ایدز مبتلا شده است، در پی یافتن آرامش و ثبات بود. در ابتدا احساس یأس و نومیدی به او دست داد و خدا را مورد ملامت و سرزنش قرارداد.

   سپس استیو دستانش را به سوی خداوند دراز نمود و نتیجه این شد كه استیو در سال های آخر عمر خود علی رغم دردهای فراوانی كه داشت به كشورهای متعددی سفر كرد تا تجربه آرامشی را كه از طریق شناخت خداوند به دست آورده بود با جوانان هم سن و سال خود در میان بگذارد.     خداوند فرموده است:

«آرامش برای شما بجا می‌گذارم، من آرامش خود را به شما می‌دهم. جهان نمی‌تواند آن آرامش را

به طوری که من به شما می‌دهم بدهد. دلهای شما مضطرب نشود و ترسان نباشید.»

(یوحنا ۱۴ : ۲۷)

 

   در آیه دیگری می خوانیم:

«این چیزها را به شما گفتم تا در اتّحاد با من آرامش داشته باشید. در جهان رنج و

زحمت خواهید داشت. ولی شجاع باشید، من بر دنیا چیره شده‌ام.»

(یوحنا ۱۶ : ۳۳)

 

   همانند استیو، دانشجویان دیگری نیز به این موضوع پی برده اند كه مهم نیست در زندگی كنونی ما چه اتفاقی می افتد، هر اتفاقی كه بیفتد دنیا به آخر نمی رسد، چون این دنیا پایان همه چیز نیست.

 

   «خدای سنگرها»

   باید اذعان كرد كه اغلب مردم تا زمانی كه واقعاً در موقعیت های سخت و دشوار گرفتار نمی شوند به خدا روی نمی آورند. یك كشیش ارتش جنگ جهانی دوم می گفت: «هیچ کافری درون سنگر وجود ندارد.»

   تا وقتی همه چیز بر وفق مراد است و آسمان آفتابی است، مردم نیازی به خدا احساس نمی كنند. اما زمانی كه ابرهای سیاه، آسمان زندگی را

می پوشانند این طرز فكر اغلب تغییر می كند و این احساس به ما دست می دهد كه درون گودال عمیقی گرفتار شده ایم. یک دانشجوی اهل ویرجینیا به نام كارن تعریف می كند كه چگونه مسیر رسیدن به خداوند را پیموده است. او می گوید:

   «من خودم را یک مسیحی می دانستم چون روزهای یكشنبه به كلیسا می رفتم، اما در واقع هیچ شناختی از خداوند نداشتم. سال آخر دانشكده را مانند سال های قبل گذراندم. بیشتر وقتم را با مشروب خواری، یا استفاده از مواد مخدر توهم زا می گذراندم، و یا در جست و جوی كسی بودم كه مرا دوست داشته باشد.

   من داشتم از درون نابود می شدم و هیچ كنترلی بر زندگی خودم نداشتم. احساس می كردم كه چقدر دوست دارم زندگی ام به پایان برسد، اما در همین موقع امید تازه ای در دانشكده یافتم، این امید تازه زمانی بود كه از خداوند درخواست كردم تا وارد زندگی ام شود.

   از آن زمان خداوند محبت، امنیت، بخشایش، حمایت، آرامش و دلیلی برای زنده بودن به من عطا كرده است. خداوند به من قدرت بخشیده است و اگر به خاطر او نبود من الان اینجا نبودم.»

 

   كسی چه می داند كه در هزاره بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد. تعداد زیادی از دانشجویان ممكن است احساس كنند كه درون سنگری انفرادی گرفتار شده اند. زندگی ممكن است به میدان مبارزه و جنگ تبدیل شود و آرامش فكری ما خراب و بی پایه گردد. درست در لحظاتی كه احساس می كنیم تحت فشار هستیم اغلب به خداوند پناه می بریم. 

   خداوند، استوار و ثابت قدم همیشه حضور دارد و از ما می خواهد تا وارد زندگی مان شود. خداوند می فرماید:

«من تنها خداوند هستم و فقط من می‌توانم شما را نجات بخشم.»

(اشعیا ۴۳ : ۱۱)

 

   و در آیه دیگری می خوانیم:

«به سوی من برگردید و نجات یابید! من تنها خدا هستم و خدای دیگری نیست.»

(اشعیا ۴۵ : ۲۲ )

 

   آری، شاید این گونه تصور كنیم كه خداوند حكم یک عصا و یا تكیه گاه را برای ما دارد، ولی به طور حتم او یگانه تكیه گاه مطمئن است.

 

   «سنگر نامریی»

   بعضی از مردم حتی زمانی كه همه چیز خوب و مرتب است به سوی خداوند روی می آورند. دانشجویی به نام جان این طور توضیح می دهد:    «سال آخر دانشكده بودم و همه آن چیزهایی كه به نظر عموم مردم باعث ایجاد رضایت و خوشحالی در زندگی می شود را به دست آورده بودم، برای مثال رهبری گروه های دانشجویی به عهده من بود، به میهمانی های مختلف می رفتم، در دانشكده همیشه نمرات عالی می گرفتم و با هر دختری كه اراده می كردم دوست می شدم.

   هر آن چه را كه می خواستم در طول دوران دانشكده انجام دهم و یا به دست بیاورم در اختیارم بود، اما باز احساس رضایت نمی كردم. احساس می كردم چیزی در زندگی كم دارم ولی نمی دانستم كجا باید دنبالش بگردم. البته كسی در این مورد چیزی نمی دانست و من این احساس را بروز

نمی دادم.»

   حتی زمانی كه همه چیز در ظاهر خوب و مرتب است نیز در زندگی ما اسارت هایی وجود دارد، اما با این تفاوت كه این اسارت ها نامرئی و از چشمان دیگران پوشیده است و این احساس درون قلب و فكر ما است. دانشجویی به نام بكی كه اهل ایلینوی است، این پدیده را این گونه توصیف می كند:

   «تا به حال چند بار اتفاق افتاده است كه پیش خودتان تصور كرده اید كه اگر فلان لباس را بخرید و یا با فلان پسر دوست شوید و یا بتوانید فلان مكان را از نزدیک ببینید احساس خوشحالی و رضایت خواهید كرد؟ اما زمانی كه آن لباس مورد نظر را خریداری كردید، یا با پسر مورد نظرتان دوست شدید و یا به محل مورد نظرتان سفر كردید با احساس پوچی بیشتری روبرو شده اید؟»

   لازم نیست كه ما با شكست روبرو شویم و یا دچار مصیبت و بلا شویم تا نیاز به پناهگاه را احساس كنیم. اغلب اوقات عدم حضور خداوند در زندگی ما باعث می شود كه آرامش از ما سلب شود. بكی می گوید:

   «از زمانی كه خداوند را شناخته ام، كشمكش ها و تغییرات بی شماری در زندگی ام پیش آمده است، اما حالا هر كاری را با دیدی متفاوت انجام

می دهم، چون كه می دانم خدایی با محبت و ابدی دارم كه همواره در كنار من است.

    من باور دارم كه هیچ كاری نیست كه خداوند و من با كمک همدیگر نتوانیم انجام دهیم، و آن كمال و رضایتی كه من با تمامی وجود در جستجویش بودم، در زندگی با خداوند پیدا كرده ام.»

   اگر خداوند در زندگی ما حضور داشته باشد، ما می توانیم به راحتی استراحت كنیم و آرامی بیابیم. به مرور كه خداوند را بیشتر می شناسیم و به آنچه در كلامش نوشته شده گوش می كنیم، خداوند آرامش درونی عمیقی به زندگی ما می بخشد.

   از آن پس ما از دیدگاه استوار و محکم خداوند به زندگی نگاه می كنیم و چون از وفاداری خداوند به خوبی آگاه هستیم، پس مطمئن هستیم كه او قادر است به نحو احسن از ما مواظبت كند.

   بنابراین مهم نیست كه هزاره بعدی چه با خود به همراه خواهد آورد، ما می توانیم به خداوند به عنوان تكیه گاهی استوار و با ثبات امیدوار باشیم. اگر خدا را جستجو كنیم، او با اشتیاق منتظر است تا حضور خود را در زندگی ما به اثبات برساند.

 

   «آرامش درونی حقیقی- بنا نمودن بر روی صخره»

   شما زندگی خود را بر چه پایه و اساسی بنا می كنید؟ باور كنید یا نه، همه ما زندگی خود را بر روی همان پایه و اساسی بنا می نهیم كه در واقع ایمان و امیدمان بر آن قرار دارد. پایه و اساس ایمان ما ممكن است خودمان باشیم، در این صورت با خود می گوییم:

   «اگر به اندازه كافی تلاش و كوشش كنم می توانم در زندگی موفق و پیروز باشم.» و یا روش خاصی از زندگی را پایه و اساس امید و ایمان مان قرار می دهیم و با خود می گوییم:

   «اگر به اندازه كافی پول و ثروت به دست بیاورم زندگی من عالی خواهد شد.» ممكن است حتی گذشت زمان را برای خود پایه و اساس قرار دهیم و به خود وعده دهیم كه مطمئناً هزاره بعدی خیلی چیزها را عوض خواهد كرد.اما خداوند نقطه نظر دیگری دارد. او می فرماید كه:

   «اگر ایمان و امید خود را بر روی خویشتن، شخصی دیگر، و یا هرآنچه كه این دنیا به ما داده است بنا نهیم،

در حقیقت بر روی زمینی سست و نامطمئن پایه گذاری كرده ایم.»

   خداوند می خواهد كه ما فقط به او اعتماد كنیم. خداوند می فرماید:

«پس هر كه این سخنان مرا بشنود و آنها را بجا آرد، او را به مردی دانا تشبیه می كنم كه خانه خود را بر سنگ بنا كرد. و باران باریده،

سیلاب ها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید زیرا كه بر سنگ بنا شده بود. و هر كه

این سخنان مرا شنیده، به آنها عمل نكرد، به مردی نادان ماند كه خانه خود را بر ریگ بنا نهاد. و باران باریده،

سیلاب ها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید و خرابی آن عظیم بود.»

(متی ۷ : ۲۴ – ۲۷)

 

   این كار عاقلانه ای است كه برای مقابله با هجوم بلایا و مشكلات ناگهانی، خداوند را وارد زندگی خود كنیم. اما قصد و هدف خداوند این است كه علی رغم شرایط موجود، فرزندانش همواره یك زندگی مملو از فراوانی و نعمت را تجربه كنند.

   خداوند مایل است تا در تمامی عرصه های زندگی ما تاثیری مثبت داشته باشد. هنگامی كه ما بر خدا و كلامش توكل می كنیم، یعنی در حقیقت داریم ایمان و امید خود را بر روی صخره ای مستحكم بنا می نهیم.

 

   «آرامش فكری غایی»

   بعضی از مردم از اینكه فرزند یک میلیونر هستند احساس امنیت می كنند، برخی دیگر از اینكه قادرند نمرات عالی بگیرند احساس اطمینان و امنیت می كنند. اما اگر با خداوند رابطه داشته باشید، ایمنی و امنیتی فراتر از این را تجربه خواهید كرد.

   خداوند توانا است برخلاف ما خداوند می داند كه فردا، هفته بعد، سال بعد و حتی در دهه آینده قرار است چه اتفاقی بیفتد. خدا می فرماید:

«...من تنها خدا هستم و هیچ‌کس مانند من نخواهد بود. از ابتدا نتیجة کار را پیشگویی کردم....»

(اشعیا ۴۶ : ۹ – .۱)

 

   خداوند می داند كه در هزاره جدید قرار است چه اتفاقی بیفتد، و مهمتر از این اگر شما حضور خدا را زندگیتان پذیرفته اید او می داند كه در زندگی شخص شما قرار است چه اتفاقی بیفتد و در آنجا حضور نیز خواهد داشت. خداوند می فرماید:

«خدا پناهگاه و قوّت ماست، مددکاری که هنگام سختی فوراً به فریاد ما می‌رسد.»

(مزمور ۴۶ : ۱)

 

   اما ما نیز به نوبه خود باید با تمامی وجود او را جستجو كنیم. خداوند می فرماید:

«شما مرا خواهید طلبید و مرا خواهید یافت، چون از صمیم قلب خواهان من بوده‌اید.»

(ارمیا ۲۹ : ۱۳)

 

   این بدان معنا نیست كه همه كسانی كه خداوند را می شناسند با هیچ مشكلی روبرو نخواهند شد. اگر در هزاره آینده حملات تروریستی در جایی روی دهد، حتی كسانی كه خدا را می شناسند نیز از این بلایا رنج خواهند برد با این تفاوت كه حضور خداوند باعث آرامش و قدرت آنان خواهد گردید. یكی از پیروان عیسی مسیح این طور می گوید:

«از هر طرف تحت فشاریم، ولی خُرد نمی‌شویم گاهی دچار شک و تردید می‌شویم، امّا تسلیم ناامیدی نمی‌گردیم. 

آزار می‌بینیم، امّا هیچ‌وقت تنها نیستیم. زمین می‌خوریم ولی نابود نمی‌شویم.»

(دوم قرنتیان ۴ : ۸ – ۹)

 

   آری، واقعیت این است كه ما با مشكلات روبرو خواهیم شد، اما اگر با خدا رابطه ای مستقیم داشته باشیم، هنگام مقابله با مشكلات مان با دیدی متفاوت و قدرتی كه از آن خداوند است با مشكلات برخورد خواهیم كرد. هر مشکل بزرگی را خداوند برطرف می کند.

   خداوند از تمامی مشكلاتی كه ممكن است به ما ضربه زند بزرگتر است و وقتی خدا در زندگی ما حضور دارد برای مقابله با این مشكلات تنها نیستیم. خدا ما را دوست دارد. قدرت عظیم خداوند كه در زندگی ما كاملاً مشهود است، همراه با علاقه عمیق او نسبت به ما است.

   ممكن است در هزاره آینده آرامشی بر دنیا حكم فرما شود كه هرگز قبل از این دنیا به خود ندیده است. از طرف دیگر این امكان نیز وجود دارد كه هزاره آینده با انحطاط اخلاقی، خشونت و جدایی های بیشتری به همراه باشد.

   فرقی نمی كند، در هر دو صورت هیچ كس قادر نخواهد بود به اندازه خداوند ما را دوست داشته باشد، یا برای ما اهمیت قائل شود. كلام خداوند به ما می گوید:

«خداوند نیکوست و در روز سختى و مصیبت از بندگان خود حمایت می‌کند و کسانى را که به او توکّل کنند پناه مى‌دهد.»

(ناحوم ۱ : ۷)

 

   همچنین در كلام خدا می خوانیم:

«بار تمام نگرانی‌های خود را به دوش او بگذارید، زیرا او همیشه در فکر شماست.»

(اول پطرس ۵ : ۷)

 

   و باز خداوند می فرماید:

«خداوند در تمام کارهایش عادل و مهربان است. خداوند نزدیک کسانی است که با صداقت

و راستی طالب او هستند. آرزوی کسانی را که از او می‌ترسند برآورده می‌سازد.»

( مزمور ۱۴۵ : ۱۷ – ۱۹)

 

   عیسی مسیح به پیروان خود این سخنان تسلی بخش را فرمود:

«آیا دو گنجشک به یک ریال فروخته نمی‌شود؟ با وجود این، بدون اجازة پدر آسمانی شما حتّی یکی از آنها به زمین نخواهد افتاد.
 و امّا در مورد شما، حتّی موهای سر شما شمرده شده است. پس نترسید، شما از گنجشک‌های بی‌شمار بیشتر ارزش دارید.»

(متی .۱ : ۲۹ – ۳۱)

 

  اگر شما به خداوند روی آورید او شما را طوری محبت خواهد نمود كه هیچ كس دیگری قادر نیست، و هرگز نیز نخواهد توانست شما را محبت نماید.

 

   «آرامش فكری از طریق خداوند»

   ما آگاه نیستیم كه هزاره بعدی با خود چه به ارمغان خواهد آورد، اگر هزاره بعدی دوران سختی ها و دشواری ها باشد، خداوند در كنار ما حضور خواهد داشت و اگر دوران آرامش و آسایش بود ما هم چنان به حضور خداوند در كنار خود احتیاج خواهیم داشت تا خلاء درونی ما را پر سازد و به زندگی ما معنا و مفهوم ببخشد.

   فرض كنید در موقعیتی قرار گرفته اید كه همه حرف ها گفته شده و همه كارها به پایان رسیده است، به نظر شما مهم ترین مسئله در این میان چیست؟ آن چه كه اهمیت دارد این است كه ما از خداوند جدا نشویم.

   آیا خدا را می شناسیم؟ آیا خداوند ما را می شناسد؟ آیا ما خداوند را از زندگی خود كنار گذاشته ایم و یا اجازه داده ایم وارد زندگی ما شود؟ اگر خدا را بشناسیم، او دیدگاه ما را عوض كرده و به ما امید خواهد بخشید.

   از طریق ارتباط با خداوند در هر شرایطی كه باشیم آرامش خواهیم داشت. چرا باید خداوند مركز و كانون زندگی ما باشد؟ زیرا كه جدای از خداوند امید و تسلی واقعی وجود ندارد.

   خداوند به ما متكی نیست بلكه این ما هستیم كه باید همیشه به او تکیه كنیم. خداوند ما را خلق نمود تا به نیاز حضور او در زندگی خود پی ببریم و حضور او را بطلبیم. شاید سعی كنیم كه بدون حضور خداوند زندگی خود را اداره كنیم، اما این كاری بیهوده و پوچ خواهد بود.

   خداوند مایل است تا او را جستجو كنیم و وارد زندگی خود نماییم. اما یك مشكل وجود دارد. همه ما خداوند را از زندگی خود كنار گذاشته ایم. همان گونه كه كتاب مقدس می فرماید:

«همة ما مثل گوسفندان گمشده بودیم و هریک از ما به راه خود می‌رفت. خداوند گناه

ما را به حساب او آورد، و او به جای ما متحمّل آن مجازات شد.»

(اشعیا ۵۳ : ۶)

 

   "هدر" كه قبلاً درباره او سخن گفتیم در ارتباط با گناه این گونه می گوید: «زمانی كه وارد استانفورد شدم یك مسیحی نبودم. با خودم فكر

می كردم كه دنیا در زیر پاهایم قرار دارد و منتظر تحولی عظیم است و این من هستم كه باید آن دگرگونی عظیم را به وجود بیاورم. مرتب در جلسات سیاسی شركت می كردم.

   كلاس های متعددی در ارتباط با عدالت اجتماعی و نژادپرستی را نیز گذراندم و خودم را غرق در فعالیت ها و خدمت در مراكز كمك به محرومان اجتماع كرده بودم. ایمان داشتم با قدرتی كه در خود سراغ دارم می توانم تحولی مهم و شگرف در دنیا به وجود بیاورم.

   در مدرسه ای تدریس می كردم كه مخصوص بچه هایی بود كه زیر خط فقر زندگی می كنند. از جمله كارهای دیگری كه انجام می دادم اداره مركزی برای بی خانمان ها بود، پسمانده غذاها را جمع آوری می كردم و بین مردم گرسنه تقسیم می كردم، و به شدت با گناه، بی عاطفه گی و بروكراسی مقابله می كردم.

   اما هرچه بیشتر تلاش می كردم دنیا را عوض كنم خسته تر و ناامیدتر از گذشته می شدم. بالاخره به این نتیجه رسیدم كه نسل بشر احتیاج به یک تغییر و تحول اساسی دارد.»

 

   «آرامش واقعی = آرامش از طریق خدا»

   گذشت زمان و پیشرفت تكنولوژی در حقیقت نقش بزرگی در ارتباط با حل مسائل و مشكلات اطرافمان بازی نمی كند. می پرسید چرا؟ به این دلیل كه مشكل اساسی ما انسان ها این است كه از خداوند فاصله گرفته ایم.

   مشكلات عمده ما فیزیكی نیستند بلكه مشكلات معنوی اند. خدا این را می داند و به همین دلیل راه حلی برای این مشكل ما فراهم كرده است. او راهی پیش پای ما گذاشته است تا بتوانیم دوباره به سوی او بازگردیم و این راه عیسی مسیح است. كتاب مقدس می فرماید:

«زیرا خدا جهانیان را آن‌قدر محبّت نمود که پسر یگانة خود را داد تا هرکه

به او ایمان بیاورد هلاک نگردد، بلکه صاحب حیات جاودان شود.»

(یوحنا ۳ : ۱۶)

 

  عیسی مسیح به خاطر گناهان ما و به جای ما به صلیب كشیده شد. او مرد، به خاك سپرده شد و از مردگان قیام کرد و چون عیسی خود را قربانی كرد، ما امروز می توانیم با خداوند رابطه داشته باشیم. در كتاب مقدس می خوانیم:

«امّا به همة کسانی که او را قبول کردند و به او ایمان آوردند، این امتیاز را داد که فرزندان خدا شوند.»

(یوحنا ۱ : ۱۲)

 

   خیلی ساده است چون خدا مایل است با ما ارتباط داشته باشد، از طریق عیسی مسیح این امكان را برای ما فراهم كرده است، و این به عهده ما است كه او را جستجو كرده و به زندگی خود دعوت كنیم. بیشتر مردم این كار را از طریق دعا انجام می دهند. دعا یعنی صحبت صادقانه با خدا.

   اگر می خواهید به خدا روی آورید فقط كافی است صادقانه چیزی شبیه این را به خدا بگویید:

«خدایا، من تا این لحظه اجازه نداده ام تا تو وارد زندگی من شوی ولی می خواهم از این

پس این گونه نباشد. می خواهم از راه حلی كه برایم مهیا كرده ای تا از این طریق

بتوانم به تو نزدیک تر شوم، استفاده كنم. ایمان دارم كه عیسی مسیح به خاطر

من مرد تا گناهانم بخشیده شود و امكان بازگشت به سوی تو را مهیا كند.

خداوندا از تو خواهش می كنم از امروز وارد زندگی من شوی.»

 

   آیا صادقانه و با خلوص نیت خداوند را به زندگی خود دعوت كردید؟ جوابش را فقط خدا و خودتان می دانید. اگر این طور است، پس منتظر وعده های خدا باشید. او وعده داده است:

«من آمده‌ام تا آدمیان حیات یابند و آن را به طور کامل داشته باشند.»

(یوحنا .۱ : .۱)

 

   و وعده دیگر خدا این است كه:

«و ما نزد او آمده و با او خواهیم ماند.»

(یوحنا ۱۴ : ۲۳)

 

   و كتاب مقدس می فرماید:

«...خدا به ما حیات جاودانی داده است...»

(اول یوحنا ۵ : ۱۱ – ۱۳)

 

   دانشجویی در نیواینگلند به نام ملیسا درباره خدا این طور می گوید: «وقتی كه خیلی كوچک بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند و من واقعاً

نمی دانستم كه چه اتفاقی افتاده است، فقط می دانستم كه پدرم دیگر به خانه نمی آید. یک روز به خانه مادربزرگم رفتم و از او پرسیدم كه:

   «نمی فهمم چرا پدرم مرا آزار داده و بعد ناپدید شده است؟» مادربزرگم مرا در آغوش گرفت و گفت: «كسی هست كه هرگز تو را ترک نخواهد كرد و او عیسی مسیح است.»

   و او برایم این آیه ها را از كتاب مقدس خواند:

«من هرگز شما را تنها نخواهم گذاشت و ترک نخواهم کرد.»

(عبرانیان ۱۳ : ۵)

  و

«خدا که در بارگاه مقدّس خود می‌باشد، پدر یتیمان و دادرس بیوه زنان است.»

(مزمور ۶۸ : ۵)

 

   من از اینكه می شنیدم خدا می خواهد پدر من باشد واقعاً هیجان زده بودم. مهم نیست در دنیای اطراف شما چه می گذرد، دانستن اینكه خدا با شما است باعث ایجاد آرامش فكری در شما خواهد شد. هیچ اهمیتی ندارد كه هزاره بعدی چه تغییراتی به همراه خواهد داشت، چون خدای ثابت و استوار همراه شماست.

   «برای این كه بتوانید درباره محبت خدا بیشتر بدانید انجیل یوحنا را از كتاب مقدس مطالعه كنید.»

   «اگر در مورد مطالبی كه در این جا خواندید پرسشی دارید با ما تماس بگیرید.»

«من الان از عیسی مسیح خواستم به زندگیم وارد شود.»

«من تردید دارم، خواهش میکنم که در این مورد بیشتر توضیح دهید.»

«من یک سئوال دارم.»

 

 

نوید رهایی

bottom of page